ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ماهان عشق مامان و بابا

عروسکها و مموشک

  به به گل پسرم،كپل ماماني الهي قربونت برم نميدوني چقدر عرق ريختم تا تونستم ازت عكس بگيرم نخود من عاشق تمام لحظه هاي با تو بودنم عزيز دلم.         ببعي به من دست نزن،فدات قدوبالات بشم كه ببعي از تو بزرگتره نفسم.   ميدونستي عاشق جوجتي زندگي من؟     آخه ماماني نميشه كه تو يه لحظه همه جارو نگاه كني و با همه چيز بازي كني فضول خان من اي واي ببخشيد آقاي كنجكاو چي شد؟بله مامان ميخواد بگه رسما عاشقته...
30 بهمن 1392

اولین حرکت

. فدات بشه مامانت وقتي ميگم رسمأ عاشقتم الكي نميگم خودت قضاوت كن . يه روز هوا آفتابي بود و زن عموي من اومد خونه ماماني و بابايي و گفت لباسهاي شما رو در بياريم تا كمي افتاب بگيري اونجا هم سينه خيز رفتي البته ما دست ميگذاشتيم پشت پاهات و كمكت ميكرديم ولي بازم شما خودت پهلووني به خرج ميدادي و ميرفتي عزيزكم بعدشم زن عمو منيراسپند دود كرد برات وگفت چون ماشاالله سفيدي بايد سياهيشو بزنن به پيشونيت تا چشم نخوري گلكم.   . اينجا دفعه دومي بود كه رو سينه خوابوندمت قربون كله كچلت برم الهي ميدونستي رسما عاشقتم ديگه البته هركسي ميبيندت عاشقت ميشه ولي اينجا تو اين عكس تا چند ساعت خوب بودي بعدم يكدفعه از دلدرد چند ساعت اينقدر گريه كر...
29 بهمن 1392

سوغاتی های مامانجون و باباجون

اينارو كه ميبيني سوغاتيهاي باباجون براي نوه اولشونه كه خيلي دوسش دارن اميدوارم به شادي بپوشي.  اين ست لباس منزل را هم مامانجون زحمت كشيدن كه تنت كرديم. اين دفعه كه مامانجون اومدن كمك بدن به ما (بخاطر گريه هاي شبانه روزي شما بدليل دندون و دلدردهات)باباجون يه جعبه شيريني داده بودن براي شما كه ميل بفرمايين كه ما هم كمي داديم ميل كردين بد نگذره آقا. ...
26 بهمن 1392

روروئک سواری آقا ماهان

 عزيزكم اين دفعه اولي هست كه تو روروئك نشستي الهي قربونت برم كه ميترسي سرتو بالا كني همش هم داري جلوي روروئكتو ميخوري آخه لثه هات خيلي ميخاره پسركم.الان٥ماه و نيمه هستي گلم زودتر نزاشتمت چون ميگفتن به كمرت فشار مياد عزيزكم. الان دومين روزيه كه نشستي تو روروئكت پسرم ميبيني كه يكم ترست ريخته و بالا رو نگاه ميكني واي چقدر دلم ميخواد يه دفعه شروع كني و خودت از اينطرف بري اونطرف مثل پا خوردنت كه يكدفعه اي اتفاق افتاد. ...
26 بهمن 1392

ماهان و کنجکاوی

  سلام فدات شم براي اولين بار شما تنهايي نشستي ولي هنوز كامل نميتوني و از اونجايي كه خيلي كنجكاوي و ميخواستي دوربينو بگيري به جلو خم ميشي و بسخاي تونستم ازت عكس بگيرم. اين جوجوتو خيلي دوست داري عزيزم مثل خودت كه جوجوي مني گلم. ...
26 بهمن 1392

سوپ خوردن

ميخوامت،ميخوامت،ميخوامت،الهي قربون اون دهن و لبهاي خشگلت بگردم من كه امروز قراره براي اولين بار سوپ بخوري خداكنه دوست داشته باشي آخه جوجو خان شما شير از همه بيشتر دوست داري ،خوب براي اينكه راحتتر میتونی بخوری تنبل مامان. ...
26 بهمن 1392

وقتي ديدمت

از اونجايي كه من از كمر بيحس شده بودم وقتي بدنيا اومدي خواستم ببينمت برعكس بقيه بچه ها ديگه گريه نميكردي و با چشماي باز داشتي اطرافو ديد ميزدي قربون فضول خان خودم برم راستي بگم همون لحظه اول گل كاشتي و جيش كردي تو آقاي دكتر ماماني آخه اين چه كاري بود كردي عزيزم در همون لحظه اول شيرين كاري كردي وقتي هم بردنم تو اتاقم ديدم باباييت و ماماني بابايي و مامانجون باباجون و عمو رسول و خاله مينا و دايي احسان اومدن تازه شماروهم ديده بودن عزيزم واي كه همه چقدر ازت تعريف ميكردن ودل منو آب ميكردن براي ديدنت ولي تا ساعت پنج كه بهت شير بدم نياوردنت كه ببينمت آخه ميخواستن كارهاتو انجام بدن بعدش بيارنت وقتي آوردنت بهترين هديه دنيا تو دستام بود وداشت شير ميخور...
26 بهمن 1392